سرما خوردگی
حالا که از بافت برگشتیم و حال مامان بهتر شده بابایی سرما خورده از ظهر که اومده خانه رفته زیر لحاف خوابیده امیر هم کسل شده همش عطسه میزنه خدا کنه دوباره سرما نخوره دیروز به اتفاق خانواده ها رفتیم به جایی به اسم اسکر من نهایت سعیمو کردم به قند عسلم خوش بگذره با هم اب بازی و خاک بازی و توپ بازی کردیم بعدش با تفنگ بادی که پسر خاله محمد اورده بود بطری اب معدنی نشونه گرفتیم مامان اولین بار بود تفنگ دست میگرفت چقدر سنگین بود ! بعد از ناهار بابایی گفت بریم چشمه عروس جایی که تقریبا یک ساعت با اسکر فاصله داشت باید کلی میرفتیم تا به چشمه میرسیدیم من و بابا از اونجا خاطره داشتیم اولین بار بعد از ازدواج رفته بودیم خانه پسر عموی بابا که ما را بر دند انجا...
نویسنده :
مامان سوده
18:42